سفرنامهی نوروزی
خداییش نوشتن کار سختیه، ولی خواندن هم در بعضی موارد غمانگیزه...
در این چند روز که وارد این محیط شدم، سعی کردم نگاه دقیقتری به نوشتههای شهروندان وبلاگشهر داشته باشم و به سراغ وبلاگهایی که پیشتر میخواندم و همینطور سایر وبلاگها رفتم. برای منِ تازهکار خیلی نکات آموزنده و مفید از این گشت و گذار حاصل شد. اما آنچه میخواهم مطرح کنم اینست که در وبلاگستان هم، همان مشکل تاریخی جامعهٔ ما به چشم میخورَد: اینکه هر کدام از ما، خود را و تنها خود را ترازوی حقیقت میدانیم و هر که با ما نیست بر ماست. و افسوس اینکه چنین امری بیشتر در وبلاگهایی به چشم میخورد که در آنها از فقدان آزادی در جامعه بیش از هر موضوع دیگری نوشته میشود. چرا اگر کسی در وبلاگ خود (که از دید بنده یک حریم کاملاً شخصی به حساب میآید) احساسات و تفکرات درونی خویش را مینویسد، باید با نظراتی آکنده از کلمات رکیک روبرو شود!؟ چرا وقتی من با نظرات کسی (حال هرقدر دون و پست از دیدگاه خود) مشکل دارم و یا حتی با خود او حساب شخصی دارم، باید واق واق سگ را از صدا و برنامهی او دلپذیرتر بدانم!؟ اینکه من بهراحتیِ آب خوردن به تو بگویم وطنفروش و تو در پاسخ من را بههمان سادگی جیرهخوار رژیم معرفی کنی، کاستن از بهای آزادی در جامعه نیست؟ اختلافنظر و وجود دیدگاههای مختلف مقدمهی دموکراسیست و هیچکس با موضعگیری و اظهارنظر مخالفتی ندارد، اما کاش همدیگر را چنین ارزان نفروشیم. بهنظر شما، ما بیش از (و حتی پیش از) لوگو ساختن و بیانیه دادن در برابر سدهای بیعدالتی و تمامیتخواهی در داخل کشور، به یک نوع خودنظمی و همینطور همزیستی مسالمتآمیز در میان خود احتیاج نداریم؟
در سایت آینه پیشترها مطلبی خوانده بودم که خیلی به پیام آن اعتقاد دارم و دوست دارم آن را اینجا تکرار کنم:
"
بحث بالا گرفت. حرف چهکسی به حقیقت نزدیک است!؟
چهرهی آقای الزار یهودی مومن و باوقار سرخ شده است و رابی یوچانان بههیچوجه تفسیر رابی الزار از تورات را نمیتواند بپذیرد. این در حالیست که رابیهای دیگر هم هرکدام تفسیری دیگر در ذهن دارند...
در گوشهای از جلسهی مفسران تورات، عارفی نشسته که ادعا میکند میتواند در یک حالت خاص این پرسش را از عرش کبریایی بکند و تفسیر درست را هم از او بخواهد.
مومنان موافقت میکنند.
عارف در خلسه فرو رفت و از خدا تفسیر درست را طلب کرد. خداوند که مشغول مطالعهی تورات بود، کمی اوراق را بههم زد و سرش را تکان داد و گفت:
"خوب رابی الزار میگوید چنین و چنان، اما رابی یوچانان میگوید چنین و چنان و اما رابی امیتای هم هست که میگوید چنین و چنان..."
حرف چهکسی به حقیقت نزدیک است؟
روایتی بود از متون دینی یهود.
کار سختی است که بخواهی در مورد حقیقت ادعایی داشته باشی و سختتر آنکه بخواهی آن را به دیگری بقبولانی!
آدام سلیگمن جامعهشناس و یهودی پایبند واژهای ابداع کرده که جالب بهنظر میرسد: "فروتنی معرفتشناسانه"؛ که آن را سنتزی کمالیافته میان شکگرایی و ایمان میداند. فروتنی که از سر نادانی و ناتوانی نیست، بلکه از سر معرفت و خرد است.
آیا حقیقت نزد کسی باید باشد!؟
"
در این چند روز که وارد این محیط شدم، سعی کردم نگاه دقیقتری به نوشتههای شهروندان وبلاگشهر داشته باشم و به سراغ وبلاگهایی که پیشتر میخواندم و همینطور سایر وبلاگها رفتم. برای منِ تازهکار خیلی نکات آموزنده و مفید از این گشت و گذار حاصل شد. اما آنچه میخواهم مطرح کنم اینست که در وبلاگستان هم، همان مشکل تاریخی جامعهٔ ما به چشم میخورَد: اینکه هر کدام از ما، خود را و تنها خود را ترازوی حقیقت میدانیم و هر که با ما نیست بر ماست. و افسوس اینکه چنین امری بیشتر در وبلاگهایی به چشم میخورد که در آنها از فقدان آزادی در جامعه بیش از هر موضوع دیگری نوشته میشود. چرا اگر کسی در وبلاگ خود (که از دید بنده یک حریم کاملاً شخصی به حساب میآید) احساسات و تفکرات درونی خویش را مینویسد، باید با نظراتی آکنده از کلمات رکیک روبرو شود!؟ چرا وقتی من با نظرات کسی (حال هرقدر دون و پست از دیدگاه خود) مشکل دارم و یا حتی با خود او حساب شخصی دارم، باید واق واق سگ را از صدا و برنامهی او دلپذیرتر بدانم!؟ اینکه من بهراحتیِ آب خوردن به تو بگویم وطنفروش و تو در پاسخ من را بههمان سادگی جیرهخوار رژیم معرفی کنی، کاستن از بهای آزادی در جامعه نیست؟ اختلافنظر و وجود دیدگاههای مختلف مقدمهی دموکراسیست و هیچکس با موضعگیری و اظهارنظر مخالفتی ندارد، اما کاش همدیگر را چنین ارزان نفروشیم. بهنظر شما، ما بیش از (و حتی پیش از) لوگو ساختن و بیانیه دادن در برابر سدهای بیعدالتی و تمامیتخواهی در داخل کشور، به یک نوع خودنظمی و همینطور همزیستی مسالمتآمیز در میان خود احتیاج نداریم؟
در سایت آینه پیشترها مطلبی خوانده بودم که خیلی به پیام آن اعتقاد دارم و دوست دارم آن را اینجا تکرار کنم:
"
بحث بالا گرفت. حرف چهکسی به حقیقت نزدیک است!؟
چهرهی آقای الزار یهودی مومن و باوقار سرخ شده است و رابی یوچانان بههیچوجه تفسیر رابی الزار از تورات را نمیتواند بپذیرد. این در حالیست که رابیهای دیگر هم هرکدام تفسیری دیگر در ذهن دارند...
در گوشهای از جلسهی مفسران تورات، عارفی نشسته که ادعا میکند میتواند در یک حالت خاص این پرسش را از عرش کبریایی بکند و تفسیر درست را هم از او بخواهد.
مومنان موافقت میکنند.
عارف در خلسه فرو رفت و از خدا تفسیر درست را طلب کرد. خداوند که مشغول مطالعهی تورات بود، کمی اوراق را بههم زد و سرش را تکان داد و گفت:
"خوب رابی الزار میگوید چنین و چنان، اما رابی یوچانان میگوید چنین و چنان و اما رابی امیتای هم هست که میگوید چنین و چنان..."
حرف چهکسی به حقیقت نزدیک است؟
روایتی بود از متون دینی یهود.
کار سختی است که بخواهی در مورد حقیقت ادعایی داشته باشی و سختتر آنکه بخواهی آن را به دیگری بقبولانی!
آدام سلیگمن جامعهشناس و یهودی پایبند واژهای ابداع کرده که جالب بهنظر میرسد: "فروتنی معرفتشناسانه"؛ که آن را سنتزی کمالیافته میان شکگرایی و ایمان میداند. فروتنی که از سر نادانی و ناتوانی نیست، بلکه از سر معرفت و خرد است.
آیا حقیقت نزد کسی باید باشد!؟
"
1 پیام:
22:55:51 | March 29th 2005
سلام بر فرهنگ عزيز...
مرام نكوهيده اي كه رنجيده ات كرده و ذكرش كردي ، شناختنامه گردن آويز ؛ شبه روشنفكر ؛ هاي اين ديار است. براي تميز دادن آنها از روشنفكرها ، اينگونه تراوشاتشان لازم است. باز هم خدا خيرشان بدهد كه خودشان را ؛لو؛ مي دهند...
[صفحهی اصلی]