غضنفر سوتی میده، فری رو چرا میکشی بیرون؟
بحث هرزکامنتها به یکی از بحثهای اصلی وبلاگشهر تبدیل شده است و ناصر (به طور موقت؟) و فرناز هم برای ابد بخش نظرخواهی خود را بستند. بیمقدمه به سراغ اصل مطلب و بیان دیدگاه خود میروم:
در کجا و برای چه مینویسیم؟
شاید بهتر بود برای پاسخ به این دو پرسش ابتدا تعریفی مشخص از پدیدهی وبلاگ ارائه دهیم، اما اجازه دهید برای این کار تنها از یک تشبیه استفاده کنم. من وبلاگ را به ویترین یک نمایشگاه تشبیه میکنم! کالای عرضه شده در این ویترین میتواند خاطرات ما، روزنوشتهای ما، نگاه به مسائل روزمرهی جامعه یا مقالات و نوشتههای تخصصی باشد. هر آنچه مینویسیم و در هر حالتی که مینویسیم این اثر متعلق به ماست. آنچه نباید فراموش کنیم این است که ما در دفترچهی خاطرات شخصی خود نمینویسیم و همیشه دوستان و رهگذرانی از کنار این ویترین عبور میکنند. میدانیم آنها این حق را دارند از کنار این ویترین با بیتوجهی عبور کنند یا لحظهای نظارهگر آنچه ما عرضه کردهایم، باشند و باز به طور حتم میدانیم این نمایشگاه ما در چه مختصات مکانی و زمانی قرار دارد و انتظار نداریم که تنها فرهیختگان از این گذرگاه عبور کنند.
اگر تشبیه وبلاگ را به ویترین یک نمایشگاه بپذیریم، می توان باز گذاشتن و بستن بخش پیام گیر را به قفل کردن یا باز گذاشتن درب ورودی این نمایشگاه تشبیه کرد. با این کار یا ما میپذیریم که تنی چند از این دوستان و رهگذران به داخل نمایشگاه ما آمده، نوشتههای ما را از نزدیک مورد «نقد و بررسی» قرار دهند و گاهی با خود ما به گفتگو بنشینند یا نه. یکی از ایراداتی که به این تشبیه میتوان گرفت اینجا آشکار میشود. ما در دنیای واقعی می توانیم یک نگهبان در جلوی درب ورودی قرار دهیم یا شرط ورود را داشتن گواهی سلامت از یک روانشناس و ... قرار دهیم، اما چنین امری در یک وبلاگ با امکانات فعلی بعید است.
واقعیت این است که ما در وبلاگشهر مینویسیم و نه در آرمانشهر (منتقد عزیز در نوشتهی خود به نوعی به همین مطلب اشاره کردهاند). راستی چرا ما برای سایت و یا وبلاگ خود بخشی به نام Member Area درست نمیکنیم تا فقط دوستداران و منتقدین واقعی مطالب ما بتوانند آنها را بخوانند؟ پاسخ جز اینست که ما برای همه مینویسیم؟ حتی وقتی میگوییم ما برای دل خود مینویسیم!ما پیش از هر هدف دیگری که داریم، وبلاگ مینویسیم که همه بتوانند نوشتههای ما را بخوانند.
انسان فرهنگی، کار فرهنگی...
آنچه که همهی ما از این صفت «همه» میدانیم این است که اگر این حرف پیش از کلمهی «انسان» بیاید هر انسانی با هر صفتی را شامل میشود. حتی انسان روانپریش (خواهش میکنم تعریف انسان را محدود نکنیم). سوال من این است: چرا از جهانگيرخان صوراسرافيل و فرخي يزدی و ميرزاده عشقی و محمد مسعود و امير كريمپور شيرازی و حسين فاطمی گرفته تا محمدجعفر پوينده و محمد مختاری که بابت «فقط نوشتن» به قتل رسيدهاند، نوشتهاند و باز هم مینویسند؟ آیا آنها هم اعتقاد دارند که مشكل فرهنگی ما در «زبان» قابل حل نيست؟ فقط برای دل خود و یا فقط برای مخاطب خاص خود نوشتهاند و مینویسند؟ نظر بنده این است که نمیتوان انسان فرهنگی بود و کار فرهنگی کرد و به بستر، ابعاد و همینطور رسالت یک کار فرهنگی بیتوجه بود. این کار فرهنگی نباید برای آن «همه» باشد؟ (لطفاً این «همه» را در چهارچوب فضای وبلاگ فارسی بخوانید.)
مهمانسرای بینور و تاریک هر چند در کوتاه مدت پاکیزهتر از این تلقی از کامنتدونی است، ولی از بُعد نشاط و پویایی تفاوت چندانی با آن ندارد که هیچ... وبلاگها از همان ابتدای خلقت خود بخش پیامگیر را داشتهاند و اگر عدهای (یا جمع کثیری) این بخش را با جای دیگر اشتباه گرفتهاند، ما کمکاری و بیتوجهی کردهایم. بستن پیامگیر مشکلی را حل نمیکند و حتی اگر آن 48 ایمیل فرناز هم نبود، باز میدانستیم که این کار تنها انتقال مشکل از لایهای به لایهی دیگر است.
که عشق آسان نمود اول ولی...
به یقین الان که این سطور را مینویسم به علت تازه کار بودن در وبلاگنویسی در مرحلهی "عشق آسان نمود اول" هستم (و میپذیرم که از سر شکمسیری مینویسم) و دوستانی که کرکرهی بخش نظرخواهی وبلاگ خود را پایین کشیدهاند، از خوان "افتادن مشکلها" هم عبور کرده و سپس چنین کردهاند. اما دیدگاه بنده این است که ما مراحل لازم و اصولی برای چنین کاری - بستن بخش پیامگیر - را طی نکردهایم و تنها بنا به یک عادت دیرین ایرانی آنقدر صبر و متانت به خرج دادهایم و یا چنان خود را موظف به پاسخگو بودن در برابر هر نوشتهای دانستهایم که در نهایت کاسهی صبرمان لبریز شده و سرانجام دست به چنین کاری زدهایم.
مجید زُهَری عزیز در یکی از نوشتارهای خود وعده داده بود که دربارهی اسپمهای وبلاگی بنویسد. ما - شهروندان وبلاگشهر - علاوه بر آنکه هر یک اختیار وبلاگ خود را داریم به جد نیازمند این هستیم که به یک تعریف مشترک از هرزکامنتها و اسپمهای وبلاگی نزدیک شویم. این کار در مراحل بعدی، ما را از اتهام انتقادناپذیر بودن و ... مبرا میکند و چهارچوب بازی را برای «همه» مشخص می سازد. مکتوب کردن و به کار گرفتن این تعاریف و راهکارهای برآمده از آن در مرحلهی بعد، پافشاری بر اجرای آن و نیز سعی بر گسترش دادن آن در میان تمامی شهروندان وبلاگشهر مسیریست که بعد از چندین ماه آثار خود را نشان می دهد؛ بدون اینکه نشاط را از این فضا دور کند (این بند نه استراتژی که دیدگاه بنده است).
در کجا و برای چه مینویسیم؟
شاید بهتر بود برای پاسخ به این دو پرسش ابتدا تعریفی مشخص از پدیدهی وبلاگ ارائه دهیم، اما اجازه دهید برای این کار تنها از یک تشبیه استفاده کنم. من وبلاگ را به ویترین یک نمایشگاه تشبیه میکنم! کالای عرضه شده در این ویترین میتواند خاطرات ما، روزنوشتهای ما، نگاه به مسائل روزمرهی جامعه یا مقالات و نوشتههای تخصصی باشد. هر آنچه مینویسیم و در هر حالتی که مینویسیم این اثر متعلق به ماست. آنچه نباید فراموش کنیم این است که ما در دفترچهی خاطرات شخصی خود نمینویسیم و همیشه دوستان و رهگذرانی از کنار این ویترین عبور میکنند. میدانیم آنها این حق را دارند از کنار این ویترین با بیتوجهی عبور کنند یا لحظهای نظارهگر آنچه ما عرضه کردهایم، باشند و باز به طور حتم میدانیم این نمایشگاه ما در چه مختصات مکانی و زمانی قرار دارد و انتظار نداریم که تنها فرهیختگان از این گذرگاه عبور کنند.
اگر تشبیه وبلاگ را به ویترین یک نمایشگاه بپذیریم، می توان باز گذاشتن و بستن بخش پیام گیر را به قفل کردن یا باز گذاشتن درب ورودی این نمایشگاه تشبیه کرد. با این کار یا ما میپذیریم که تنی چند از این دوستان و رهگذران به داخل نمایشگاه ما آمده، نوشتههای ما را از نزدیک مورد «نقد و بررسی» قرار دهند و گاهی با خود ما به گفتگو بنشینند یا نه. یکی از ایراداتی که به این تشبیه میتوان گرفت اینجا آشکار میشود. ما در دنیای واقعی می توانیم یک نگهبان در جلوی درب ورودی قرار دهیم یا شرط ورود را داشتن گواهی سلامت از یک روانشناس و ... قرار دهیم، اما چنین امری در یک وبلاگ با امکانات فعلی بعید است.
واقعیت این است که ما در وبلاگشهر مینویسیم و نه در آرمانشهر (منتقد عزیز در نوشتهی خود به نوعی به همین مطلب اشاره کردهاند). راستی چرا ما برای سایت و یا وبلاگ خود بخشی به نام Member Area درست نمیکنیم تا فقط دوستداران و منتقدین واقعی مطالب ما بتوانند آنها را بخوانند؟ پاسخ جز اینست که ما برای همه مینویسیم؟ حتی وقتی میگوییم ما برای دل خود مینویسیم!ما پیش از هر هدف دیگری که داریم، وبلاگ مینویسیم که همه بتوانند نوشتههای ما را بخوانند.
انسان فرهنگی، کار فرهنگی...
آنچه که همهی ما از این صفت «همه» میدانیم این است که اگر این حرف پیش از کلمهی «انسان» بیاید هر انسانی با هر صفتی را شامل میشود. حتی انسان روانپریش (خواهش میکنم تعریف انسان را محدود نکنیم). سوال من این است: چرا از جهانگيرخان صوراسرافيل و فرخي يزدی و ميرزاده عشقی و محمد مسعود و امير كريمپور شيرازی و حسين فاطمی گرفته تا محمدجعفر پوينده و محمد مختاری که بابت «فقط نوشتن» به قتل رسيدهاند، نوشتهاند و باز هم مینویسند؟ آیا آنها هم اعتقاد دارند که مشكل فرهنگی ما در «زبان» قابل حل نيست؟ فقط برای دل خود و یا فقط برای مخاطب خاص خود نوشتهاند و مینویسند؟ نظر بنده این است که نمیتوان انسان فرهنگی بود و کار فرهنگی کرد و به بستر، ابعاد و همینطور رسالت یک کار فرهنگی بیتوجه بود. این کار فرهنگی نباید برای آن «همه» باشد؟ (لطفاً این «همه» را در چهارچوب فضای وبلاگ فارسی بخوانید.)
مهمانسرای بینور و تاریک هر چند در کوتاه مدت پاکیزهتر از این تلقی از کامنتدونی است، ولی از بُعد نشاط و پویایی تفاوت چندانی با آن ندارد که هیچ... وبلاگها از همان ابتدای خلقت خود بخش پیامگیر را داشتهاند و اگر عدهای (یا جمع کثیری) این بخش را با جای دیگر اشتباه گرفتهاند، ما کمکاری و بیتوجهی کردهایم. بستن پیامگیر مشکلی را حل نمیکند و حتی اگر آن 48 ایمیل فرناز هم نبود، باز میدانستیم که این کار تنها انتقال مشکل از لایهای به لایهی دیگر است.
که عشق آسان نمود اول ولی...
به یقین الان که این سطور را مینویسم به علت تازه کار بودن در وبلاگنویسی در مرحلهی "عشق آسان نمود اول" هستم (و میپذیرم که از سر شکمسیری مینویسم) و دوستانی که کرکرهی بخش نظرخواهی وبلاگ خود را پایین کشیدهاند، از خوان "افتادن مشکلها" هم عبور کرده و سپس چنین کردهاند. اما دیدگاه بنده این است که ما مراحل لازم و اصولی برای چنین کاری - بستن بخش پیامگیر - را طی نکردهایم و تنها بنا به یک عادت دیرین ایرانی آنقدر صبر و متانت به خرج دادهایم و یا چنان خود را موظف به پاسخگو بودن در برابر هر نوشتهای دانستهایم که در نهایت کاسهی صبرمان لبریز شده و سرانجام دست به چنین کاری زدهایم.
مجید زُهَری عزیز در یکی از نوشتارهای خود وعده داده بود که دربارهی اسپمهای وبلاگی بنویسد. ما - شهروندان وبلاگشهر - علاوه بر آنکه هر یک اختیار وبلاگ خود را داریم به جد نیازمند این هستیم که به یک تعریف مشترک از هرزکامنتها و اسپمهای وبلاگی نزدیک شویم. این کار در مراحل بعدی، ما را از اتهام انتقادناپذیر بودن و ... مبرا میکند و چهارچوب بازی را برای «همه» مشخص می سازد. مکتوب کردن و به کار گرفتن این تعاریف و راهکارهای برآمده از آن در مرحلهی بعد، پافشاری بر اجرای آن و نیز سعی بر گسترش دادن آن در میان تمامی شهروندان وبلاگشهر مسیریست که بعد از چندین ماه آثار خود را نشان می دهد؛ بدون اینکه نشاط را از این فضا دور کند (این بند نه استراتژی که دیدگاه بنده است).
7 پیام:
فرهنگ جان
این بهترین مطلبی بوده که در این باره خواندم. واقعا شیوا نوشتی. نمی دانم در پلتاک بودی یا نه که من و عده ای دیگر در این باره صحبت کردیم. قرار هست که به زودی یک جلسه پلتاکی در این باره بگذاریم. الان هم به این مطلبت در خبرچین لینک می دهم.
پاراگراف آخر نوشته سخت تاملبرانگیز است.
موفق باشید.
فرهنگ عزيز، از آشنايي و يافتنت خوشحالم و با آنچه نوشتهاي به جد موافق. شادكام باشي.با اجازه لينك ميدهم.
This comment has been removed by a blog administrator.
Anonymous عزیز،
از آنجا که گذشتهی آقای ... (صرفنظر از صحت یا عدم صحت مطلب شما) هیچ ربطی به نوشتهی بنده ندارد، پیام شما پاک میشود. از نظرات و انتقادات شما که مرتبط با این نوشته است، صمیمانه استقبال میکنم.
سلام با کامنتی که نوشته ای موافقم, اما باورکن کسی که فحش می نویسد در واقع خودش را تحقیر کرده است. از بابت لینک هم ممنونم. لینک شما هم اضافه شد.
فرهنگ عزیز: با سلام و تشکر از لطفت، نمی دانم منظورت پی دی اف که نیست! اگر ممکن است به من خبربده که این جدول بی صاحب را چکار می شود کرد؟ خیلی زور زده ام ولی نمی شود. از لطفی که می کنی تشکر می کنم. با علاقه و احترام
احمدسیف
Post a Comment
[صفحهی اصلی]