و اما این لباس جدید
و اما لباس اینجا را عوض کردم، چون این لباس برای کسی دوخته بودیم و ناچار نصیب خودم شد و چون قالب قبلی پاسخگوی یک سری از خواستههای من نبود (از همه مهمتر بخش بلاگرولینگ آن به هیچ روشی کار نمیکرد). به هر حال در هم ریختماش؛ اما به نظرم هنوز ایرادهای اساسی زیادی دارد که فعلا باید تحملش کنم. اینکه بالای وبلاگ شلوغ و پایین آن لخت مادرزاد است سخت آزارم میدهد (یکی بگه پس چرا عوضش کردی!؟ مازوخیست داری آخه!). قالب قبلی دارای حجم بود و روح خاصی به وبلاگ میبخشید و اینجا به شدت دوبعدی است و به نظرم بیروح. و از همه مهمتر اینکه من ولکن رنگ آبی نیستم و در اولین وقت ممکن با یکی دو سطل رنگ آبی، به جان در و دیوار اینجا خواهم افتاد.
از این ها که بگذریم، ذهنم به شدت درگیر امورات دنیوی است (البته از جنس کاری) که در جدال با خاموشی، خاموش شدهام. متاسفانه دو سه بحث خوب را در وبلاگشهر از دست دادم و کلی از کامنت گذاشتن و پاسخ به کامنتهای اینجا غافل ماندم. اما یکی از این روزها برمیگردم....
پ. ن. 1: دوستان عزیزم، آقای درویشپور، آسمون عزیز و هالهی مهربان: با اجازه کامنتتان را به این پست منتقل میکنم.
از این ها که بگذریم، ذهنم به شدت درگیر امورات دنیوی است (البته از جنس کاری) که در جدال با خاموشی، خاموش شدهام. متاسفانه دو سه بحث خوب را در وبلاگشهر از دست دادم و کلی از کامنت گذاشتن و پاسخ به کامنتهای اینجا غافل ماندم. اما یکی از این روزها برمیگردم....
پ. ن. 1: دوستان عزیزم، آقای درویشپور، آسمون عزیز و هالهی مهربان: با اجازه کامنتتان را به این پست منتقل میکنم.