[Email] [Messenger] [Flickr] [Orkut] [Xml]
این شرح بی‌نهایت

[Ping Site]
[TrackBack]

Saturday, May 28, 2005

يک حرکت حقوقی و اعتراضی

برای آزادی هرچه سریع‌تر اکبر گنجی همکاری خود را از این حرکت دریغ نکنیم...



با کلیک روی Human Rights یا لینک دادن به آن در سایت یا وبلاگ‌ خود، در ساخت این بمب گوگلی همراه هم باشیم.

متن نامه به ارگان‌ها، مقامات و رسانه‌های بین‌المللی:
اکبر گنجی قدیمی‌ترین روزنامه‌نگار ایرانی‌ست که به دلیل ابراز عقيده و دفاع از آزادی و حقوق حرفه‌ی روزنامه‌نگاری، زندانی است. وی به بهانه‌ی انتقاد از مقامات دولتی به دست بالاترین مقامات قوه‌ی قضائیه‌ی جمهوری اسلامی، محكوم شده است و تا این لحظه بيش از ٦١ ماه است كه در زندان به‌سر می‌برد. او در طول اسارتش به انتشار "مانیفست جمهوری‌خواهی" - اثری که به قصد ارائه‌ی راه‌کار برای رسیدن به جامعه‌ی باز و دموکرات نگاشته شده است - و دعوت مردم به نافرمانی مدنی مبادرت ورزیده است و از همین‌رو به سختی مورد خشم و کینه‌ی حاکمان و مسئولان قضایی قرار گرفته است که از طریق سوء استفاده از قدرت قانونی سعی در خاموش ساختن صدای وی دارند، به‌طوری که حتی دکتر ناصر زرافشان وکیل مدافع گنجی نیز هم‌اکنون در زندان به‌سر می‌برد. اكبر گنجی در اعتراض به برخورد ناعادلانه و غير قانونی با وی و عدم برخورداری از مرخصی استعلاجی، از ساعت ‌١٩ پنجشنبه ‌٢٩ ارديبهشت ‌٨٤ اعتصاب غذای نامحدودی را آغاز کرده است و این در حالی‌ست که وی به‌شدت بیمار است و نیاز مبرم به درمان‌های ویژه دارد. ما روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان ایرانی نگران سلامتی گنجی هستیم و به دلیل خودداری مسئولین قوه‌ی‌ قضائیه از آزادی و درمان وی، خواهان اقدام فوری نهادهای حقوق بشری برای تحت فشار گذاشتن قوه‌ی قضائیه‌ی ایران برای آزادی و درمان وی هستیم. تحت شرایط فعلی، مسئولیت جان اکبر گنجی با نهادهای بین‌المللی حقوق بشر و آزادی‌خواهان جهان است.

متن نامه به انگلیسی:


Akbar Ganji is the longest-serving political prisoner in Iran’s journalistic community, jailed for expressing his opinion in defense of freedom and the professional rights of journalists. He was convicted by high-ranking judiciary officials in the Islamic Republic for criticizing government officials, and has so far spent more than sixty-one months in prison. Since his imprisonment, Ganji has published “The Republican Manifesto,” a work that outlines plans for achieving an open and democratic society, and has invited the people to engage in civil disobedience. These actions have brought him further wrath from the officials of the judiciary, who are abusing their legal powers to silence his voice, so much so that even his attorney, Dr. Nasser Zarafshan, has been sent to prison.
At 7 PM on Thursday, May 19th 2005, Ganji went on an indefinite hunger strike to protest his unfair and illegal treatment, including the refusal to grant him medical leave. This is while he is severely ill and is in dire need of special medical attention. We Iranian journalists and bloggers are extremely concerned about Ganji’s health, and we call on human rights organizations to take immediate measures to pressure Iran’s judiciary to release and treat him. In the present circumstances, international human rights organizations and freedom-loving people all over the word are responsible for the protection of Akbar Ganji’s life.

Monday, May 23, 2005

چی بود و چی شد!

همین هشت سال پیش بود که وقتی فهمیدم برادرم به "برتولت برشت" رای داده، از زور عصبانیت داشتم منفجر می شدم... همین هشت سال پیش بود، وقتی خاله‌ی گرامی خسته و کوفته از کوه برگشته بود به زور مجبورش کردم که با هم برویم تا رای بدهد... همین هشت هشت سال پیش بود که خدابیامرز خانم چ. که یک پسرش به دست ساواک و پسر دیگرش بعدها کشته شده بود، به پدر زنگ زد و گفت که حتما رای بدهید... آری! همین هشت سال پیش بود که چنین روزهایی، امید پررنگ‌ترین واژه‌ی زندگی‌مان شده بود.
در این هشت سال هر وقت چشمم به شماره‌ی هفتاد و شش دوهفته‌نامه‌ی "عصر ما" در کمدم می‌افتاد، از خودم می‌پرسیدم چرا این شماره را نگه داشتم؟ متن سخن‌رانی آقای خاتمی در مراسم تحلیف ریاست ‌جمهوری که در آن چاپ شده است؟ بخش‌هایی از آن‌را این جا می‌نویسم:

"...
ملت شریف ایران در پرتو حضور و مشارکت عظیم و آگاهانه‌ی خویش در هفتمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری حماسه‌ای عظیم آفرید و اعتماد و اعتباری عظیم را به نظام مقبول خود ارزانی داشت.
...
ارتقای سطح دخالت و مشارکت صاحب‌نظران در فرایند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری دولت، هم انجام وظایف و تکالیف متقابل دولت را تسهیل خواهد کرد و هم مهم‌ترین حق مردم یعنی تعیین سرنوشت را محقق خواهد نمود.
برای دسترسی به این مهم، حکومت موظف است فضای امنی برای برخورد اندیشه‌ها و رای‌ها در چهارچوب ضوابطی که اسلام و قانون اساسی مشخص کرده است، فراهم سازد.
...
ایجاد فرصت‌های مساوی و تضمین دسترسی همه‌ی ملت از موهبت‌های جامعه و فراهم کردن زمینه‌ی شکوفایی استعدادها و آفرینندگی مردان و زنان در همه‌ی عرصه‌ها، مقابله با تبعیض و زیاده‌طلبی و زدودن ننگ فقر و تامین زندگی شرافت‌مندانه برای همه‌ی افراد به‌ویژه محرومان و مستضعفان از وظایف قطعی دولت اسلامی است.
...
«حمایت از آزادی و حرمت اشخاص و حقوق ملت» که این سوگند آن را به منزله‌ی وظیفه‌ای اساسی برعهده‌ی رییس جمهور می‌گذارد، از جمله ضرورت‌های برآمده از انسان در آیین الهی است.
...
در جامعه‌ای که با حقوق خود آشناست و در آن قانون حکم‌فرماست، حقوق و حدود همه‌ی شهروندان به رسمیت شناخته می‌شود و «دولت» و «ملت» به‌صورت مجموعه‌های مرتبط، محق و مکلف معنا می‌یابد. هر‌کس در نظام اسلامی زندگی می‌کند و به قانون گردن می‌نهد، حق زندگی، بیان اندیشه و برخورداری از زندگی خوب و مشارکت در امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را دارد و نظام موظف به پاسداری از این حق‌ها و حریم‌ها و فراهم آوردن زمینه‌های آرامش و آسودگی خاطر مردم در تمامی عرصه‌های عمومی و خصوصی زندگی و تلاش برای حاکمیت قانون و ضابطه و استقرار امنیت و ثبات است.
...
باید مردم را باور کنیم و با درد و رنج آن‌ها زندگی کنیم. عزت مسئولان در این است که خود را خدمت‌گزار مردم بدانند و آن‌را رویه‌ی جاری خود قرار دهند.
...
وجود ایرانی سربلند، آباد و مستقل در متن جامعه‌ی جهانی آرزوی همه‌ی ایرانیان متعهد و غیرت مند است.
...
مردم باید باور کنند که حق تعین سرنوشت دارند و حکومت هم حدودی دارد. اقتدار حکومت نه با زور و خودکامگی بلکه با قانونی عمل کردن و رعایت حقوق، حدود، تکلیف‌ها و اختیار‌ها و جلب مشارکت مردم و دخالت آنان در تصمیم‌سازی‌ها تحقق می‌یابد.
...
مردم ارزنده‌ترین و مهم‌ترین سرمایه‌ نظام ما هستند و حضور همیشگی آنان در همه‌ی صحنه‌های کشور ضرورتی گریزناپذیر است.
...
من به عزم و اراده‌ی اسلامی و ملی همگان در این فصل نوین تاریخی امیدوارم و شور و نشاط و همت همه‌ی زنان و مردان به‌خصوص جوانان و نوجوانان برومند کشور امید من‌ را دوچندان می‌کند.
..."

امروز با این وجود که از رای خود به خاتمی پشیمان نیستم و حتی از آن دفاع می‌کنم، اما فکر می‌کنم دیگر این روزنامه را باید به دور بیاندازم.

Sunday, May 22, 2005

سفید

برای آزادی همه‌ی زندانیان اهل قلم و برای هم‌صدایی و هم‌بستگی با خبرنگاران متحصن در مجلس (به پیشنهاد ف. م. سخن):
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

Tuesday, May 10, 2005

برای مجتبی سمیعی ‌نژاد

آقاي شاهرودی!
بدون اینکه به حرف و حدیثی بپردازم (که خود به‌تر از ما می‌دانید):

به خاطر عدالت، مجتبی سمیعی نژاد را آزاد کنید.

Monday, May 09, 2005

مروری بر دسته‌بندی هرزکامنت‌ها

امروزه برای روبرو شدن با هر پدیده‌ای نیازمند شناخت آن هستیم. این شناخت، گاه از راه تجربه برای ما به‌دست می‌آید و گاه می‌توان از راه مطالعات نظری به آن رسید. معضل اسپم در اینترنت و بحث درباره‌ی آن دیر زمانی‌ست که فراگیر شده و حتی سایت‌های بزرگ سرویس‌دهنده‌ی خدمات اینترنتی را به برنامه‌ریزی و تخصیص بودجه‌های کلان برای مقابله با این پدیده واداشته است. در این نوشته سعی می‌کنم که با تأملی بیشتر بر هرز‌کامنت‌ها به روبرو شدن با این پدیده، شفافیت بیشتری ببخشم.
با وجود جستجوی فراوان تعریف واحدی برای اصطلاح «هرزکامنت» پیدا نکردم، ولی می‌توان آن‌ها را در سه گروه اصلی دسته‌بندی کرد:

1- پیام‌های تبلیغاتی(Advertisements) :
این دسته شامل پیام‌هایی هستند که کارکرد تبلیغاتی دارند و حاوی یک لینک به سایت یا وبلاگی دیگر می‌باشند. این لینک می‌تواند آدرس سایتی تجاری یا سایتی با محتوای اهانت‌آمیز یا یک سایت پورنو باشد. این گروه از پیام‌گذاران در کنار تبلیغ، هدفِ بالا بردن مقدار Page Rank سایت خود در موتور جست‌جوی گوگل را دنبال می‌کنند. در واقع هرچه تعداد لینک‌های ارجاع شده به یک سایت بیشتر باشد، رتبه‌ی آن سایت (Ranking) در موتور‌های جستجو بالاتر می‌رود و این گروه با استفاده از این تکنیک دست به چنین کاری می‌زنند.

2- پیام‌های توهین‌آمیز (Abusive Comments):
در این پیام‌ها به نویسنده‌ی وبلاگ یا به سایر پیام‌گذاران یا به شخص دیگری توهین می‌شود. به کار بردن الفاظ رکیک، اطلاق نسبت ناروا از جمله شاخص‌های این دسته از هرز‌کامنت‌ها است. در تعیین این نوع پیام‌ها باید به برداشت‌های مختلف از برخی کلمات و لحن نوشتاری پیام‌گذار توجه داشت و تنها بنا به سلیقه‌ی شخصی هر پیامی را به‌عنوان مطلب توهین‌آمیز تلقی ننمود.

3- پیام‌های خارج از موضوع (Wildly off-topic Comments):
و اما دسته‌ی سوم، پیام‌های بی‌ارتباط با موضوع نوشتار می‌باشد. در این پیام‌ها نه کالا یا سایت دیگری تبلیغ شده است و نه در آن توهینی صورت گرفته است؛ اما آنچه به عنوان پیام نوشته شده، «کم‌ترین» ارتباطی با مطلب مربوطه ندارد.
موارد زیر نمونه‌هایی از این دست پیام‌ها می‌باشد:
- دعوت خواننده به دیدن وبلاگ خود؛
- دعوت خواننده به خواندن مطلبی بی‌ارتباط با موضوع نوشته در وبلاگ خود؛
- درج اعلامیه، بیانیه و نظرات بی‌ارتباط با نوشته؛
و نمونه‌های دیگر.
تمایز این گروه از هرز‌کامنت‌ها با گروه اول در این نکته است که برای پیام‌گذار در این حالت Page Rank اهمیت چندانی ندارد و آن‌ها بیشتر به دنبال دیده شدن یا خوانده شدن وبلاگ، نوشته یا نظر خود هستند. در واقع تعامل اجتماعی بیشتر (در وبلاگ‌شهر) هدف نهان این گروه است.
نکته قابل توجه دیگر نقش مهمی است که هویت یک وبلاگ (و نه صرفاً دیدگاه فردی نویسنده‌ی آن) در تعیین ارزش یک پیام به‌عنوان اسپم (از نوع سوم) یا غیر‌اسپم دارد. به‌عنوان مثال در بیشتر نوشته‌های وبلاگ زیتون اولین پیام در پیام‌گیر، پیام «اول» است. بدون توجه به فضای صمیمانه‌ی این وبلاگ، این پیام را می‌توان در رده‌ی پیام‌های خارج از موضوع دسته‌بندی کرد؛ اما در چنین فضای دوستانه‌‌‌ای وجود این نوع پیام‌ها کاملاً عادی‌ست و حتی می‌توان ادعا کرد که کامل‌ کننده‌ی فضای گرم و دوستانه‌ی حاکم بر محیط آن وبلاگ است.

آنچه که به عنوان Spam یا Comment Spam در فضای سایبر شناخته شده است، بیشتر به گروه اولی که اشاره شد، باز می‌گردد؛ و آنچه که ما امروز در وبلاگستان فارسی با آن روبرو هستیم بیشتر هرزکامنت‌هایی از نوع دوم و سوم است.

امید است با دامن زدن یه این بحث‌ها به شفاف‌تر شدن این نوع مفاهیم در وبلاگ‌شهر و در پی آن سالم‌تر و بانشاط‌تر شدن این فضا کمک کنیم.


فهرست مراجع این نوشتار:
1- مختصری درباره «اخلاق وب‌نگاری» (مسعود برجیان / پیام ایرانیان)؛
2- اندر باب وبلاگ‌خوانی و کامنت‌نویسی (ناصر خالدیان / نقطه ته خط)؛


3- Comment policy (Jonathon Delacour / the heart of things);
4- A step toward solving comment spam? (Kuro5hin);

Sunday, May 01, 2005

غضنفر سوتی می‌ده، فری رو چرا می‌کشی بیرون؟

بحث هرز‌کامنت‌ها به یکی از بحث‌های اصلی وبلاگ‌شهر تبدیل شده است و ناصر (به طور موقت؟) و فرناز هم برای ابد بخش نظر‌خواهی خود را بستند. بی‌مقدمه به سراغ اصل مطلب و بیان دیدگاه خود می‌روم:

در کجا و برای چه می‌نویسیم؟
شاید بهتر بود برای پاسخ به این دو پرسش ابتدا تعریفی مشخص از پدیده‌ی وبلاگ ارائه دهیم، اما اجازه دهید برای این کار تنها از یک تشبیه استفاده کنم. من وبلاگ را به ویترین یک نمایشگاه تشبیه می‌کنم! کالای عرضه شده در این ویترین می‌تواند خاطرات ما، روز‌نوشت‌های ما، نگاه به مسائل روزمره‌ی جامعه یا مقالات و نوشته‌های تخصصی باشد. هر آنچه می‌نویسیم و در هر حالتی که می‌نویسیم این اثر متعلق به ماست. آنچه نباید فراموش کنیم این است که ما در دفترچه‌ی خاطرات شخصی خود نمی‌نویسیم و همیشه دوستان و رهگذرانی از کنار این ویترین عبور می‌کنند. می‌دانیم آن‌ها این حق را دارند از کنار این ویترین با بی‌توجهی عبور کنند یا لحظه‌ای نظاره‌گر آنچه ما عرضه کرده‌ایم، باشند و باز به طور حتم می‌دانیم این نمایشگاه ما در چه مختصات مکانی و زمانی قرار دارد و انتظار نداریم که تنها فرهیختگان از این گذرگاه عبور کنند.
اگر تشبیه وبلاگ را به ویترین یک نمایشگاه بپذیریم، می توان باز گذاشتن و بستن بخش پیام گیر را به قفل کردن یا باز گذاشتن درب ورودی این نمایشگاه تشبیه کرد. با این کار یا ما می‌پذیریم که تنی چند از این دوستان و رهگذران به داخل نمایشگاه ما آمده، نوشته‌های ما را از نزدیک مورد «نقد و بررسی» قرار دهند و گاهی با خود ما به گفتگو بنشینند یا نه. یکی از ایراداتی که به این تشبیه می‌توان گرفت اینجا آشکار می‌شود. ما در دنیای واقعی می توانیم یک نگهبان در جلوی درب ورودی قرار دهیم یا شرط ورود را داشتن گواهی سلامت از یک روان‌شناس و ... قرار دهیم، اما چنین امری در یک وبلاگ با امکانات فعلی بعید است.
واقعیت این است که ما در وبلاگ‌شهر می‌نویسیم و نه در آرمان‌شهر (منتقد عزیز در نوشته‌ی خود به نوعی به همین مطلب اشاره کرده‌اند). راستی چرا ما برای سایت و یا وبلاگ خود بخشی به نام Member Area درست نمی‌کنیم تا فقط دوست‌داران و منتقدین واقعی مطالب ما بتوانند آن‌ها را بخوانند؟ پاسخ جز این‌ست که ما برای همه می‌نویسیم؟ حتی وقتی می‌گوییم ما برای دل خود می‌نویسیم!ما پیش از هر هدف دیگری که داریم، وبلاگ می‌نویسیم که همه بتوانند نوشته‌های ما را بخوانند.

انسان فرهنگی، ‌کار فرهنگی...
آنچه که همه‌ی ما از این صفت «همه» می‌دانیم این است که اگر این حرف پیش از کلمه‌ی «انسان» بیاید هر انسانی با هر صفتی را شامل می‌شود. حتی انسان روان‌پریش (خواهش می‌کنم تعریف انسان را محدود نکنیم). سوال من این است: چرا از جهانگيرخان صوراسرافيل و فرخي يزدی و ميرزاده عشقی و محمد مسعود و امير كريم‌پور شيرازی و حسين فاطمی گرفته تا محمدجعفر پوينده و محمد مختاری که بابت «فقط نوشتن» به قتل رسيده‌اند، نوشته‌اند و باز هم می‌نویسند؟ آیا آنها هم اعتقاد دارند که مشكل فرهنگی ما در «زبان» قابل حل نيست؟ فقط برای دل خود و یا فقط برای مخاطب خاص خود نوشته‌اند و می‌نویسند؟ نظر بنده این است که نمی‌توان انسان فرهنگی بود و کار فرهنگی کرد و به بستر، ابعاد و همین‌طور رسالت یک کار فرهنگی بی‌توجه بود. این کار فرهنگی نباید برای آن «همه» باشد؟ (لطفاً این «همه» را در چهارچوب فضای وبلاگ فارسی بخوانید.)
مهمان‌سرای بی‌نور و تاریک هر چند در کوتاه مدت پاکیزه‌تر از این تلقی از کامنت‌دونی است، ولی از بُعد نشاط و پویایی تفاوت چندانی با آن ندارد که هیچ... وبلاگ‌ها از همان ابتدای خلقت خود بخش پیام‌گیر را داشته‌اند و اگر عده‌ای (یا جمع کثیری) این بخش را با جای دیگر اشتباه گرفته‌اند، ما کم‌کاری و بی‌توجهی کرده‌ایم. بستن پیام‌گیر مشکلی را حل نمی‌کند و حتی اگر آن 48 ایمیل فرناز هم نبود، باز می‌دانستیم که این کار تنها انتقال مشکل از لایه‌ای به لایه‌ی دیگر است.

که عشق آسان نمود اول ولی...
به یقین الان که این سطور را می‌نویسم به علت تازه کار بودن در وبلاگ‌نویسی در مرحله‌ی "عشق آسان نمود اول" هستم (و می‌پذیرم که از سر شکم‌سیری می‌نویسم) و دوستانی که کرکره‌ی بخش نظرخواهی وبلاگ خود را پایین کشیده‌اند، از خوان "افتادن مشکل‌ها" هم عبور کرده و سپس چنین کرده‌اند. اما دیدگاه بنده این است که ما مراحل لازم و اصولی برای چنین کاری - بستن بخش پیام‌گیر - را طی نکرده‌ایم و تنها بنا به یک عادت دیرین ایرانی آن‌قدر صبر و متانت به خرج داده‌ایم و یا چنان خود را موظف به پاسخ‌گو بودن در برابر هر نوشته‌ای دانسته‌ایم که در نهایت کاسه‌ی صبرمان لبریز شده و سرانجام دست به چنین کاری زده‌ایم.
مجید زُهَری عزیز در یکی از نوشتارهای خود وعده داده بود که درباره‌ی اسپم‌های وبلاگی بنویسد. ما - شهروندان وبلاگ‌شهر - علاوه بر آن‌که هر یک اختیار وبلاگ خود را داریم به جد نیازمند این هستیم که به یک تعریف مشترک از هرز‌کامنت‌ها و اسپم‌های وبلاگی نزدیک شویم. این کار در مراحل بعدی، ما را از اتهام انتقاد‌ناپذیر بودن و ... مبرا می‌کند و چهارچوب بازی را برای «همه» مشخص می سازد. مکتوب کردن و به کار گرفتن این تعاریف و راهکار‌های بر‌آمده از آن در مرحله‌ی بعد، پافشاری بر اجرای آن و نیز سعی بر گسترش دادن آن در میان تمامی شهروندان وبلاگ‌شهر مسیری‌ست که بعد از چندین ماه آثار خود را نشان می دهد؛ بدون اینکه نشاط را از این فضا دور کند (این بند نه استراتژی که دیدگاه بنده است).