[Email] [Messenger] [Flickr] [Orkut] [Xml]
این شرح بی‌نهایت

[Ping Site]
[TrackBack]

Saturday, April 23, 2005

ترانه‌ی بزرگترین آرزو برای اکبر گنجی

شاید هیچ سخن و فریادی التیام بخش رنج یک روز از این پنج سال نباشد؛ شاید تمامی این نوشته‌ها تا چند روز دیگر در هیاهوی تبلیغاتی کاندیداهای ریاست ‌جمهوری گم شود؛ ولی نه بی‌اثر بودن، نه فراموش شدن، نه دل‌سردی ما از ایجاد تحول و نه گذشته‌ی او و این که او خود نیز باید پاسخ‌گوی عملکردش در گذشته باشد، نباید مانع از این شود که ما فراموش کنیم اکبر گنجی پنج سال است تنها به دلیل پرسش‌گری و روشن‌گری در بند است. حق اعتراض از ما گرفته نشده است، از تلاش برای آزادی گنجی خسته نشویم. همه می‌دانیم فراموشی و دل‌سردیِ ما، برای اصل آزادی‌ و آزادگی (و نه تنها برای اکبر گنجی) از حبس و زندان مهلک‌تر است.

"...
آه اگر آزادی سرودی می‌خواند
کوچک
کوچک‌تر حتی
از گلوگاه یکی پرنده."



- پی‌نوشت:

با تشکر از خبرگزاری وبلاگ‌شهر برای این خبرچینی پرشکوه:

دوستانِ وبلاگ‌نویسی که پیش و پس از این نوشته برای اکبر گنجی قلم زدند:
- آیا کسی به یاد اکبر گنجی هست!؟ - وحید پوراستاد؛
- تولد شش سالگی! - وحید پوراستاد؛
- روایت تصویر – ف. م. سخن؛
- وب‌لاگ اکبر گنجی – ف. م. سخن؛
- شش سال شوخی نیست – سایه آبی؛
- به یاد اکبر - نیک‌آهنگ کوثر؛
- اکبر گنجی را آزاد کنيد! - مجید زُهَری؛
- تا تیغ قلم بر تن اشباح نشیند، «گنجی» ننشیند - مسعود برجیان / پیام ایرانیان؛
- گنجی زنده است! – سید سام‌الدین ضیائی؛
- اندیشه های در بند ... – پویا؛
- آن روزتلخ فراموش نشدنی – یادداشت‌های یک روح بلاگر در برزخ؛
- اكبر گنجی... مردی ايستاده بر آستانه – گوشزد؛
- اکبر گنجى را آزاد کنيد - پارسا صائبى؛
- مست دیوانه – فسون فسرده؛
- سکوت به احترام آقای اکبر گنجی - حسین خداداد؛
- به یاد اکبرگنجی و جست و جوگری بی پایانش - علی‌اصغر سیدآبادی / هنوز؛
- کمترین کار - منتقد؛
- اکبر گنجی - زیرتیتر؛
- گنجي؛ عصاره ي همه ي پارادکس هاي ِ من! - شادی شاعرانه؛
- از امروز تا هفته‌ی ديگه: همه‌ی ما گنجی خواهيم بود - مهدی هنرپرداز؛
- اکبر گنجی - امیدوار؛
- اکبر گنجی - زن - يوگي - تلاشي براي صداقت؛
- گنجی، جسارت وشهامت! - پرگار؛
- گنجی، جسارت وشهامت! - صعود برهنه؛
- برای اکبر گنجی - کائوس؛
- اکبر گنجی نغمه ناقوس معبد آزادی - بیژن صف‌سری؛
- آغاز ششمین سال مقاومت اکبر گنجی در زندان - آشیل؛
- حداقل يادی کنيم - رنجستان؛
- یادش گرامی - حنیف مزروعی / دفتر بی‌مخاطب؛
- به یاد اکبر گنجی و برای حجاریان - دل‌آرام غنيمی‌فرد / انتخاب زنان؛
- حمایت از اکبر گنجی و دیگر زندانیان سیاسی - سرزمین آفتاب؛
- یک هفته با گنجی - حسن درویش‌پور / دین و سیاست؛
- اکبر گنجی را آزاد کنید - صادق جم / بلاگ‌نوشت؛
- به حمايت از اکبر گنجی - شبنم فکر؛
- اکبر گنجی و تاوان آزادی - عباس معروفی / حضور خلوت انس؛
- یاد اکبر گنجی - علی خردپیر / م مثل ما؛
- به ياد گنجی و تمامی زندانيان سياسی - علی تمدن / بر ما چه گذشت؛
- گنجی - دریاروندگان؛
- برای تمام سیاسیون گرفتار در بند آرزوی رهایی دارم - الهه‌ی مهر؛
- ایستادن در کنار او - قاصدک؛
- اکبر گنجی - محمد جواد طواف / وحی شبانه؛
- شب در آیینه‌ شکست... - زیتون؛
- گنجی و همه‌ی زندانیان سیاسی را آزاد کنید - از میان ریگ‌ها و الماس‌ها؛
- اکبر گنجی - دخو؛
- در حمایت از اکبر گنجی... - شبگرد؛
- برای آزادی اکبر گنجی - مهرگان؛
- برای اکبر گنجی - هزار حرف نگفته؛
- به ياد گنجی، باطبی، اميرانتظام، سمیع نژاد و... - رهایی؛
- برای اکبر گنجی... - سرزرمین من؛
- اکبر گنجی را آزاد کنید! - شاهین زبرجد / فلسفه‌ی جهانی؛
- مردی که فراموش نخواهد شد! - مهدی محسنی / جمهور؛
- آن که گفت نه آن که گفت آری - مهدی جامی / سیبستان؛
- بوی عیدی‌، بوی سیب - سیدعطاءالله مهاجرانی / مکتوب؛
- در همبستگی با نویسندگان سایر وبلاگها – شیما کلباسی / زن ایرانی؛
- به نام اکبر گنجی – غوغای ستارگان؛
- شجاع‌ترین انسان‌ها... – حقوقدان؛
- برای حمايت از اکبر گنجی – دختر همسایه؛
- گنجی و دیگر زندانیان سیاسی را آزاد کنید. – زنانه‌ها؛



و دوستان وبلاگ‌نویسی که نام وبلاگ خود را به مدت یک هفته به «اکبر گنجی» تغییر دادند:
اهری، یک قطره، فراز، پستو‌ها، توفان، lifewilthlove، لنیوم، من در غربت، غریب تندرست، احمد سیف، روزمرگ‌ها.

و در دیگر رسانه ها:
- بیانیه‌ی گزارش‌گران بدون مرز – بخش فارسی گروه گزارش‌گران بدون مرز؛
- تقاضای شیرین عبادی برای آزادی اکبر گنجی – روزنامه‌ی اقبال؛
- برای اکبر گنجی – اکبر منتجبی / روزنامه‌ی شرق؛
- شير در قفس - ف.م.سخن (گویا)؛
- روزنامه نگاران در آغاز ششمين سال حبس گنجی - مسعود بهنود / BBC؛
- براي اكبر گنجی كه: گنج زری بود در اين خاكدان- مرتضی فلاح ميبدی / روزنامه‌ی اقبال؛

Tuesday, April 19, 2005

از میان یادداشت‌های یک دوست

گاهی وقت‌ها در میان یاد‌داشت‌های دوستان نوشته‌های دلنشینی پیدا می‌شه:

امروز دیر شده بود
فردا هم رفته بود
زمان نمی‌دانستم بود
قدیسی نیست
قدیسان پیرند
نخواهند آمد
دروغ‌ها از تلخ حقیقت بهتر‌ند
دوباره دور خواهم زد
خیال دروغی، تنها تصویر واقعی من بود.

ک. زینی – بهمن 1383

Saturday, April 16, 2005

سردرگمی‌های یک شهروند

همکار هم‌اتاقی:
- ... تو در انتخابات شرکت می‌کنی؟
- نه. بستگی داره البته، اگه موسوی بیاد شاید...
- از خانواده چی؟
- فکر نکنم.

یه همکار دیگه:
- آقای ... در انتخابات شرکت می‌کنی؟
- نه. من اصلاً نمی‌دونم کیه؟ چیه؟ کیا هستن؟
- اگه می‌شناختی چی؟
- نه.
- چرا؟
- چون فرقی نمی‌کنه.

و اون یکی همکار:
- فلانی تو چی؟
- نه. نتیجه نداره.
- تحت هر شرایطی؟
- نعععععع.

و یکی از خانم‌ها:
- شما رای می‌دین؟
- نه بابا. هیچ کس صلاحیتش رو نداره.
- اگه کسی داشت؟
- بله.

فردای اون روز در تاکسی و بعد از کلی درد دلِ آقای راننده:
- حالا حاج آقا شما این دفعه رای می دید؟
- نه آقاااااااا. مگه دیوانه‌‌م!
- خوب چرا؟
- فایدش چیه آقا؟

آقای سلمانی:
- آقا ... شما رای می‌دین؟
- نه فرهنگ جان. اون دفعه‌های قبل هم به حرف شما دانشجو‌ها گوش کردیم، این طوری شد.

قصد من فقط پرس و جو به جهت یافتن چراهای پاسخ‌ پرسش‌شوندگان بود و به‌هیچ‌ وجه قصد نظرسنجی و آمارگیری نداشتم. این همه پاسخ "نه" می‌تواند ناشی از نا‌امیدی باشد، یا بی‌تفاوتی و یا به‌ قول نیک‌آهنگ این انتخابی‌ست بین رای دادن و رای ندادن؟
در بخشی از یادداشت پیشین نوشتم که چرا از دیدگاه من رای دادن بی‌اثر است و امروز ما بیشتر از این رنج می‌بریم که ساختار قدرت در ایران تنها ظاهری دموکرات دارد تا این‌که چه ‌کسی رئیس‌جمهور آینده‌ی ج. ا. ا. باشد و یا نباشد. بهترین استدلال‌هایی که در برابر این مطلب خواندم (ضمن احترام به مطالب دیگران)، نوشته‌ی خورشید خانوم (چرا من به معین رای‌ می‌دم؟) و همین‌طور یادداشت شایان مشاطیان (حاشیه بر بحث انتخابات) است. شاید بعد از بیست سال رای دادن برای ما (مردم) معنا‌دار شده است، ولی آیا این رای ما برای حاکمیت نیز همان معنا را دارد؟ آقای معین فرد معقولی‌ست و البته بعید است که بتوانند گروهی مناسب برای کابینه‌ی خود انتخاب کند (با توجه به این‌که مجلس هفتم حتی یک خبرنگار غیر‌خودی را هم تحمل نمی‌کند)، اما آیا آقای خاتمی فردی غیرمعقول بودند و کابینه‌‌ای غیرمناسب داشتند؟ از این رهگذر چه به دست آمد جز دیدن همان چند تئاتر، چاپ شدن چند کتاب خوب، شنیدن صدای زن در موسیقی سنتی آن هم به‌صورت هم‌خوان و گه‌گاه چند انتقاد بی‌پاسخ در روزنامه‌ها؟ من نیز همچو خورشید خانوم انتظار خاصی از آقای معین و یا دیگر کاندیداها «نمی‌توانم» داشته‌ باشم، ولی آیا هدف ما دیدن تئاتر و ... بود و قرار است برای چهار سال (بخوانیم هشت سال) دیگر هم همین باشد؟ قرار است به نسل بعد از خود همین چند محصول فرهنگی بایگانی در تاریخ را هدیه کنیم؟
از سوی دیگر به گفته‌ی نیک‌آهنگ می‌توان این بار رای ندادن را انتخاب کرد. اما من این انتخاب را هم، انتخابی از سر اجبار می‌بینم یا لااقل بگویم هیچ افق روشنی در ورای این انتخاب - رای ندادن - برای من مشخص نیست. بهتر بگویم آن‌ها که رای می‌دهند دلایل خود را (چه درست و چه غلط) در ظرف زمانی آینده ارائه می‌کنند و آنها که قصد رای ندادن دارند، تنها از گذشته سخن می‌گویند و در هیچ‌جا از نتایج این رای ندادن سخنی در میان نیست.
آزادی پیش‌شرط هر انتخابی‌ست و مسئولیت‌پذیری در هر انتخاب لازمه‌ی به‌ثمر رسیدن هدف آن انتخاب.

Saturday, April 09, 2005

درباره‌ی یک پیشنهاد «سپید»

پیشنهاد «سپید» عیسی سحرخیز در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری، پیشنهادی قابل تأمل است. این پیشنهاد را از طریق مقاله‌ی جمشید اسدی که خبرچین (خبرگزاری وبلاگ‌شهر) به آن لینک داده است، خواندم.
ایشان پیشنهاد خود را در دو مرحله ارائه داده‌اند. مرحله‌ی نخست این پیشنهاد تاکید بر انتخابات آزاد، نفی انتخابات فرمایشی و نظارت استصوابی از طریق بر‌ تن کردن جامه‌ی سفید و نفی خشونت و شرکت در گردهمایی‌ها و میتینگ‌ها در فضای باز، میادین و پارک‌هاست.
فکر می‌کنم محافظه کاران امروز بیش از هر گروه دیگری از این خواست‌های مردم ایران آگاه هستند. کدام نهاد حکومتی‌ست که نداند اکثریت مردم با اعمال نظارت استصوابی در انتخابات مخالف هستند؟ قرار است چه پیام جدیدی در این گرد‌همایی- ها به حاکمیت صادر شود، که تا‌ کنون صادر نشده است؟
مرحله‌ی دوم پیشنهاد «سپید» در دو حالت مطرح می‌شود. حالت اول منوط به فراهم شدن زمینه‌ی انتخابات آزاد در روز رای‌گیری‌ست که در آن‌ صورت "باز در صحنه خواهيم ماند، سفيد خواهيم پوشيد، پرچم سفيد در دست خواهيم گرفت... فرياد خواهيم زد رئيس جمهور تداركاتچي نمی‌‏خواهيم و پيگير مطالبات و خواسته‌های خود هستيم". حالت دوم این مرحله رد صلاحیت نامزد های مورد نظر ما و در کل عدم امکان برگزاری یک انتخابات آزاد در 28 خرداد 84 است که در این حالت "... باز در خانه نخواهيم نشست، با جامه‌ای روشن بر تن و پرچمی سفيد در دست و ... با برگ رای سفيدی در صندوق به خشونت‌طلبان و مستبدان نه خواهيم گفت... اين رنگ سفيد، اين حركت مسالمت آميز و اين رای پيام مردم ايران خواهد بود."
هر چند بعید به‌نظر می‌رسد که پیش شرط حالت اول مرحله‌ی دوم پیشنهاد «سپید» - امکان شرکت در یک انتخابات آزاد - فراهم شود، اما آیا مشکل امروز ما برگزاری یک انتخابات آزاد است؟ آیا اقتدار‌گرایان پس از آن دیگر به خواست و اراده‌ی ملی تن خواهند داد؟ آیا این رای پیش از آن که نشانگر یک انتخاب آزاد باشد، نشانگر تائید اعمال اقتدارگرایان در این هشت سال و تن دادن به آن سنگ‌اندازی‌ها برای چهار سال دیگر نیست؟ منکر پیشرفت‌های حاصل شده در این دوران نیستم، کسی هم نمی‌تواند ره صد ساله را در یک شب طی کند و قرار هم نیست واقعیت‌ها را نادیده بگیریم و تنها به ایده‌ال‌ها فکر کنیم؛ ولی از دید بنده اقتدارگرایان با این رای ما، قدرت مانور بیشتری می‌گیرند. از دست دادن این صندلی برای آن‌ها که تنها این پست را ندارند، تنها یک شکست یک‌ماهه است. آن‌ها امروز بیشتر محتاج این رای هستند تا به‌دست آوردن صندلی ریاست‌جمهوری.
در حالت دوم این مرحله از پیشنهاد مطالبی طرح شده است که در شرایط کنونی باید مد‌نظر داشت. اینکه "اگر مردم از انتخابات قهر كنند، گوشه عزلت گزينند و در خانه بنشينند، ژنرال‌های داخلی و خارجی آينده ايران را ترسيم خواهند كرد..."، گزینه‌ی چندان دور از فکری نیست. اکثریت ما نمی‌خواهیم زمانی فرا‌ رسد که هر روز از تهران و سایر نقاط کشور خبر چند انفجار و چندین کشته و مجروح را بشنویم (و یا خودمان یکی از آن‌ها باشیم). از سوی دیگر من هنوز مطمئن نیستم که این رای سفید مانند آن بیست میلیون رای، به نفع خویش مصادره نخواهد شد و هر جناح و دسته‌ای (چه در داخل و چه در خارج) نخواهد گفت این رای سفید، رای به من بود! و و من هنوز مطمئن نیستم که این رای سفید آن تلنگر لازم را به آنجا که باید، وارد خواهد کرد یا نه؟

لینک‌های مرتبط:
- چرا من به معين رای می دم؟ (خورشید خانوم) - از دستش ندید؛
- رای سپید یا رای سکون؟ (م. کردی) - موقع خوندن خونسردی‌تون رو حفظ کنید!

و همینطور:
- ده بحراني كه ايران را به ويراني خواهد كشاند (نقطه ته خط)؛
- دریغ از درون (سایه آبی)؛

Friday, April 08, 2005

یادداشت‌های پراکنده

هر روز با ده تا مطلب برخورد می‌کنم که تصمیم می‌گیرم در موردشون بنویسم، شب که می‌شینم این پشت همشون از سرم رفته. باید دست به‌ دامن یادداشت بشم.

***



مسیح علی‌نژاد خبرنگار ایلنا که از مجلس هفتم اخراج شد، با وبلاگ پویان به جمع وبلاگ‌نویسان پیوسته است. جایی در مورد ایشان خواندم که پشت هیچ در بسته‌ای نمی مانند (آدرس لینک یادم نیست) و اکنون ایشان صدها در جدید به‌روی خود و ما باز کرده‌اند.
در این سال‌ها حقیقت و ماهیت محافظه‌کاران بیش از هر زمانی بر همگان آشکار شده است، اما این امر برای خود آن‌ها اهمیت دارد؟

***



بخش فارسی گروه گزارشگران بدون مرز نوزده وبلاگ فارسی را به‌عنوان وبلاگ‌های برتر مدافع آزادی بیان انتخاب کرده است. با مراجعه به این بخش از سایت می‌توان به یکی از این نوزده وبلاگ رای داد. مهلت رای دادن تا اول ژوئن است.
در چند وبلاگ خواندم که بعضی از کاندیدا‌ها شایسته‌ی این انتخاب نیستند (با اجازه‌‌ی شما لینک نمی‌دهم)، نظر این دوستان می تواند درست باشد و البته حق اظهار نظر همیشه است؛ اما شاید بهتر باشد که اجازه دهیم که اگر عده‌ای بر‌خلاف آزادی قلم زده‌اند، نتیجه آنچه که کاشته‌اند را در پایان این رای‌گیری ببینند.

Wednesday, April 06, 2005

سالی که نکوست...

مجلس هفتم در اولین روزهای بهاری سال همبستگی ملی و مشارکت مردمی، به موکلین خود عیدی داد و خبرنگار خبرگزاری ایلنا و روزنامه‌‌ی همبستگی را از مجلس – خانه‌ی ملت – اخراج کرد.
به هر حال شاید مجلس ملک خانوادگیِ بعضی‌ست که می‌گویند تا زمانی که من در مجلس هستم ... و دیگر نیازی نیست بپرسیم مبنای قانونی این حرف کدام است؟ شاید این خانم خبرنگار آن‌چنان بی ادب و بی‌نزاکت بوده‌اند که مجلسی که «هو» کردن را رفتاری عادی و در چهارچوب ادب و نزاکت می‌داند، رفتار ایشان را تاب نیاورده است!
میزان اعتقاد و التزام نمایندگان محترم مجلس هفتم به مقوله‌ی آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات در جامعه،‌ کاملاً مشخص بود و از دید بنده اتفاق چندان عجیبی رخ نداده است. به این فکر می‌کنم که رییس‌جمهور آینده نیز به‌ احتمال زیاد از همین طیف فکری خواهد بود و آن‌وقت ما چه روزگار روشن‌تری در پیش داریم. کسی چه می‌داند، شاید در آخر پاییز یکی از همین سال‌ها جوجه‌ها را ما بشماریم...

لینک‌های مرتبط:
- نوشته‌ی مسیح علی‌نژاد در وبلاگ وحید پور‌استاد؛
- برای ثبت در حافظه‌ی تاریخی مردم (وحید پور‌استاد)؛


پ. ن. – چند لحظه پس از اینکه این مطلب را پست کردم، در سایت خبری آفتاب خبر توقیف ماهنامه‌ی ادبی «کارنامه» را خواندم. این هم دومین عیدی سال همبستگی ملی و مشارکت مردمی.

Saturday, April 02, 2005

فاجعه‌ی بشری

می‌خواستم در مورد 13‌به‌در و نحسی این روز و این خبر که صدام به کمک بعضی از سران قبایل عراقی دیشب موفق به فرار از زندان شده و در منطقه‌ای سنی نشین در غرب عراق اعلام خود‌مختاری کرده، بنویسم. اما با شنیدن خبری دیگر ذهنم از مواردی که نوشتم، کاملاً منحرف شد:
"قهوه‌ی رایگان از غذای انسان‌های ایالت میشیگان آمریکا حذف خواهد شد. به گزارش آسوشیتد‌پرس برای 250000 دلار صرفه‌جویی در سال از ماه مارس 2005 دیگر از قهوه‌ی رایگان در زندان‌های این ایالت خبری نخواهد بود."
به نظر من این اتفاق چیزی جز یک جنایت نمی‌تواند باشد. چگونه کشوری که خود را سردمدار حقوق بشر در دنیا می‌داند، به خودش اجازه می‌دهد که زندانی‌ها را از نوشیدن قهوه‌ی رایگان محروم کند! سازمان‌های مدافع حقوق بشر کجا هستند؟ به نظر شما این یک فاجعه‌ی بشری نیست؟

.
.
.

اظهارات یک پزشک ایرانی درباره‌ی مرگ خانم زهرا کاظمی، این پرونده را وارد مرحله‌ی جدیدی خواهد کرد. هنوز موضع‌گیری جدی از سوی مقامات ایرانی به‌جز دو مورد تکذیب مسئولین بیمارستان بقیةاللهِ اعظم و همین‌طور اظهارات سخنگوی وزارت امور خارجه نشنیدم. وارد چند و چون ماجرا که نمی‌توان شد... اما دو مطلب مدام در ذهنم بی‌قراری می کند:
- پیگیری دولت کانادا برای دفاع از حقوق هر یک از شهروندان خود در هر گوشه‌ی دنیا، قابل تأمل است. آیا دولت ایران هم در موارد مشابه، چنین عمل کرده است؟
- اظهارات این پزشک ایرانی می‌تواند کذب باشد و شاید ایشان تنها به‌خاطر گرفتن پناهندگی سیاسی از دولت کانادا به چنین‌کاری دست زده‌اند. اما اینکه یک پزشک ایرانی که به‌روایتی جانباز 70 در‌صد است، پس از 8 سال جنگ، 8 سال سازندگی و 8 سال اصلاحات تقاضای پناهندگی سیاسی برای خود و خانواده‌اش می‌کند (حال چه از راه دغل‌کاری و چه از راه دیگر)، قابل تامل نیست؟ اینجا دیگر صحبت از فرار مغزها نیست...