[Email] [Messenger] [Flickr] [Orkut] [Xml]
این شرح بی‌نهایت

[Ping Site]
[TrackBack]

Thursday, March 31, 2005

موفقیت دو عکاس ایرانی...

بالاخره نتایج مسابقۀ انتخاب بهترین فوتوبلاگ که توسط سایت Photobloggies برگزار شده بود، اعلام شد و در قسمت بهترین فوتوبلاگ از منطقۀ آفریقا/خاورمیانه آرش عاشوری‌نیا با فوتو‌بلاگ زیبا و دیدنی کسوف و همچنین سام جوان‌روح با فوتوبلاگ Daily Dose of Imagery در سه قسمت بهترین فوتوبلاگ از کانادا، بهترین عکس خیابانی (Street Photography - از ترجمه مطمئن نیستم) و بهترین فوتوبلاگ سال برنده اعلام شدند. از اعتبار این سایت و جایزه زیاد آگاه نیستم، اما در هر حال مثل سایر خبرهایی از این دست خیلی خوشحال شدم و این موفقیت رو به این عزیزان تبریک می‌گم. در ضمن آقای حسن سربخشیان هم با فوتوبلاگ حسن‌پیکس در همان بخش آفریقا/خاورمیانه جزءِ پنج کاندیدای اصلی بودند.

Tuesday, March 29, 2005

سفرنامه‌ی نوروزی

خداییش نوشتن کار سختیه، ولی خواندن هم در بعضی موارد غم‌انگیزه...
در این چند روز که وارد این محیط شدم، سعی کردم نگاه دقیق‌تری به نوشته‌های شهروندان وبلاگ‌شهر داشته باشم و به‌ سراغ وبلاگ‌هایی که پیش‌تر می‌خواندم و همین‌طور سایر وبلاگ‌ها رفتم. برای منِ تازه‌کار خیلی نکات آموزنده و مفید از این گشت و گذار حاصل شد. اما آنچه می‌خواهم مطرح کنم این‌ست که در وبلاگستان هم، همان مشکل تاریخی جامعهٔ ما به چشم می‌خورَد: اینکه هر کدام از ما، خود را و تنها خود را ترازوی حقیقت می‌دانیم و هر که با ما نیست بر ماست. و افسوس اینکه چنین امری بیشتر در وبلاگ‌هایی به چشم می‌خورد که در آن‌ها از فقدان آزادی در جامعه بیش از هر موضوع دیگری نوشته‌ می‌شود. چرا اگر کسی در وبلاگ خود (که از دید بنده یک حریم کاملاً شخصی به‌ حساب می‌آید) احساسات و تفکرات درونی خویش را می‌نویسد، باید با نظراتی آکنده از کلمات رکیک روبرو شود!؟ چرا وقتی من با نظرات کسی (حال هر‌قدر دون و پست از دیدگاه خود) مشکل دارم و یا حتی با خود او حساب شخصی دارم، باید واق واق سگ را از صدا و برنامه‌ی او دل‌‌پذیر‌تر بدانم!؟ اینکه من به‌راحتیِ آب خوردن به تو بگویم وطن‌فروش و تو در پاسخ من‌ را به‌همان سادگی جیره‌خوار رژیم معرفی کنی، کاستن از بهای آزادی در جامعه نیست؟ اختلاف‌نظر و وجود دیدگاه‌های مختلف مقدمه‌ی دموکراسی‌ست و هیچ‌کس با موضع‌گیری و اظهار‌نظر مخالفتی ندارد، اما کاش هم‌دیگر را چنین ارزان نفروشیم. به‌نظر شما، ما بیش از (و حتی پیش از) لوگو ساختن و بیانیه دادن در برابر سد‌های بی‌‌عدالتی و تمامیت‌خواهی در داخل کشور، به یک نوع خود‌‌نظمی و همین‌طور هم‌زیستی مسالمت‌آمیز در میان خود احتیاج نداریم؟

در سایت آینه پیش‌تر‌ها مطلبی خوانده بودم که خیلی به پیام آن اعتقاد دارم و دوست دارم آن را اینجا تکرار کنم:

"
بحث بالا گرفت. حرف چه‌کسی به حقیقت نزدیک است!؟
چهره‌ی آقای الزار یهودی مومن و باوقار سرخ شده است و رابی یوچانان به‌هیچ‌وجه تفسیر رابی الزار از تورات را نمی‌تواند بپذیرد. این در حالی‌ست که رابی‌های دیگر هم هر‌کدام تفسیری دیگر در ذهن دارند...
در گوشه‌ای از جلسه‌ی مفسران تورات، عارفی نشسته که ادعا می‌کند می‌تواند در یک حالت خاص این پرسش را از عرش کبریایی بکند و تفسیر درست را هم از او بخواهد.
مومنان موافقت می‌کنند.
عارف در خلسه فرو رفت و از خدا تفسیر درست را طلب کرد. خداوند که مشغول مطالعه‌ی تورات بود، کمی اوراق را به‌هم زد و سرش را تکان داد و گفت:
"خوب رابی الزار می‌گوید چنین و چنان، اما رابی یوچانان می‌گوید چنین و چنان و اما رابی امیتای هم هست که می‌گوید چنین و چنان..."

حرف چه‌کسی به حقیقت نزدیک است؟

روایتی بود از متون دینی یهود.
کار سختی است که بخواهی در مورد حقیقت ادعایی داشته باشی و سخت‌تر آنکه بخواهی آن را به دیگری بقبولانی!
آدام سلیگمن جامعه‌شناس و یهودی پایبند واژه‌ای ابداع کرده که جالب به‌نظر می‌رسد: "فروتنی معرفت‌شناسانه"؛ که آن را سنتزی کمال‌یافته میان شک‌گرایی و ایمان ‌می‌داند. فروتنی که از سر نادانی و ناتوانی نیست، بلکه از سر معرفت و خرد است.

آیا حقیقت نزد کسی باید باشد!؟

"

Tuesday, March 22, 2005

صبح ستاره باران

چقدر این شعر استاد کدکنی با صدای استاد شجریان دل‌نشینه:

ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینۀ نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه‌گاهت صبح ستاره باران

باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد‌ها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاری مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سر خیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

Sunday, March 20, 2005

روزی برای همه

کمتر ار 2 ساعت دیگر، سال 83 هم تمام می‌شود و طبیعتاً الان وقت تبریک گفتن و بهاریه نوشتن است. چه خوب که در کنار این تبریک از هموطنان عزیزی که در زلزلهٔ زرند و سایر حوادث دردناک دیگر جان خودشان را از دست دادند، از بزرگان و هنرمندانی که دیگر در میان‌مان نیستند (مهدی فتحی، حسین منزوی، دلکش، حسین پناهی، نازنین نظام‌شهیدی، محمدرضا شریفی، سیاوش زندگانی، ژاله کاظمی، پرویز اتابکی و ...) یاد بکنیم و همچنین به یاد همهٔ آزاد‌مردان دنیا که تنها به دلیل روشنگری، دفاع از آزادی و انتشار اندیشه در زندان‌های تنگ‌نظری و خودکامگی دربند هستند، باشیم.
امید که در سال 84 علاوه بر لبخند، شادی، موفقیت و کامیابی، شاهد گسترش خردورزی دربطن جامعهٔ خود خود باشیم.
نوروز روزی‌ست که به همهٔ ما صرفنظر از هر دیدگاه و سلیقه، رنگ و نژاد و آیین و مسلک، تعلق دارد. نوروز بر همه مبارک.

Saturday, March 19, 2005

در آغاز

1– سلام.
2– چرا اینجا؟ نمی‌دونم. خیلی وقت بود که چنین تصمیمی داشتم، تا به این دفتر آبی رسیدم. به هر حال در این وبلاگ شما چیزی به غیر از خط‌خطی‌های ذهن من نخواهید خواند. شاید روزی این خط‌خطی‌ها به خطوطی منظم و با‌معنا تبدیل شوند؟
3- در جدال با خاموشی: همواره یکی از دغدغه‌های من، در یک نقطه و در یک لحظه پناه گرفتن بوده؛ سکوت رو همیشه دوست دارم، آرامش رو و خلوتگاهم رو. همیشه پژواک سکوت در جدال‌های درون و بیرونم، آرامش خاطری خوش بوده و هر جا که این سکوت رو شکستم، بازی رو باختم. سکوت برای من درجا زدن و آرام گرفتن نیست. آرام گرفتنی که متاسفانه این روز‌ها گرفتارش هستم و برایم آزار‌دهنده است...
4- برای خودم خیلی مهم بود که امروز – 29 اسفند – تاریخ اولین مطلب این وبلاگ باشه. بیش از یک قرن است که ما – ایرانیان - برای رسیدن به آزادی و استقلال مبارزه می کنیم و چنین روزی از دید بنده، سمبل نیکویی برای آرمان آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی جامعۀ ما‌ست. نظیر این روز در سدۀ اخیر تاریخ ایران کم نیست و ما همچنان در جدالیم تا عطر خوش آزادی و استقلال را در هوایی که از آن نفس می‌کشیم، ببوییم.
5- در این وبلاگ هیچ خط قرمزی نمی‌شناسم، جز رعایت حرمت و آزادی دیگران که آن هم آبی‌ست.
6- پیشاپیش از اینکه مطالب این وبلاگ رو می‌خوانید و احیاناً نظرات خودتون رو مطرح می‌کنید، ممنونم. از امیر‌حسین عزیز و سایر دوستانی که در طراحی من رو یاری دادند، ممنونم. همچنین باید از دوستانی که به بنده در ساختن اینجا کمک کردند، تشکر کنم؛ به‌ ویژه از بچه‌های پرشین‌تولز، بلغان‌تولز، امید و داریوش عزیز.
7- و در آغاز:
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز