یک، دو، سه: فردا
1- دوستان معینی من:
روی صحبت من با آن دسته از دوستانیست که تنها عامل شکست امروز را تبلیغات دوستان تحریمی میبینند. بهراستی تحریمیها عامل اصلی شکست دکتر معین در انتخابات بودند؟ به گمان شما، این طرز تفکر دیجیتالی اندیشیدن نیست؟ آیا ما آمار دقیقی از ضریب نفوذ ماهواره و اینترنت در شهرهای کوچک و روستاهای کشور در دست داریم؟ آرای نقاطی که کمترین دسترسی را به این وسایل ارتباط جمعی دارند، همگی به معین بود؟ من در این بخش وجدان خود بچههای مشارکت را فرا میخوانم. همانها که در شام آخر تبلیغات، در میدانهای شهر با مردم رودررو صحبت کردند. دوستان عزیز، چند نفر در آن جمع گفتند که رای نمیدهند، چون فلانی در ماهواره و اینترنت گفته است رای ندهید؟ آنچه من بیشتر در آن شب شنیدم، همه دلسردی بود: از سرنوشت قانون مطبوعات، از سرنوشت رسیدگی به آسیبدیدگان پروندهی کوی دانشگاه، از توقیف فلهای مطبوعات، از سرنوشت پروندهی مرگ زهرا کاظمی، از نحوهی واکنش خاتمی در برگزاری انتخابات مجلس هفتم و البته شکوه از اوضاع اقتصادی. من منکر تغییرات مثبت پدید آمده در این هشت سال نیستم. در این هشت سال من چند تئاتر خوب دیدم، کتابهای خوب بسیاری چاپ شد، امروز من میتوانم در فضای آزادتری حرف بزنم، امروز من میدانم که چند اسکلهی غیر مجاز در کشور وجود دارد، چه کسانی و با چه استفاده از چه رانتهایی در پیشرفت اقتصادی کشور سنگاندازی میکنند و... آری من در این هشت سال آگاهتر شدهام، چرا که فضای شفافتری در کشور نسبت به پیش حاکم است. اما:
الف- اینکه تمامی این پیشرفتهای هر چند اندک را به پاس وجود خاتمی در کشور بدانیم، سر خویش را در برف فرو کردن است. نقش خود ما به عنوان نسل جوان جامعه کجاست؟ همین وجود ما – نسل جوان - در کشور (و نه حتی پویایی و تحرک نسبیمان در این چند سال اخیر) اقتدارگرایان را به عقب نشینی وادار میکرد و خاتمی خود زاده و سوار این موج بود و در نهایت هم جا ماند. از نقش شرایط بینالمللی نیز نباید غافل ماند.
ب- این که تمامی این ناهمواریها و ناملایمات هشت سال گذشته را به گردن خاتمی بیاندازیم، بی انصافیست. اما او رییس جمهور کشور بود. مسئولیت را او برعهده داشت. او بود که دو بار سوگند یاد کرد. به جد معتقدم، اگر خاتمی تنها در یک مورد از آن موارد ذکر شده، عملکردی قاطع از خود نشان میداد؛ آن قشر که دیروز به پای صندقهای رای نیامدند، باور میکردند که رییس جمهور در کشور دارای نقشی هرچند اندک است و آن قشر هم که آمدند و رای خود را به ادامهی اصلاحات ندادند، از خیر وعدههای رنگارنگ برطرف شدن تنگناهای اقتصادی میگذشتند و دوم خرداد دیگری رقم میخورد.
نه! دوستان معینی من، تمامی عوامل شکست را در تبلیغات هواداران تحریم نبینیم.
2- دوستان تحریمی من (که خود نیز جز آنها بودم):
دیروز برای چندمین بار ثابت شد که پیچیدگیهای ساختاری جامعهی ایرانی بسیار فراتر از آنیست در رادیوها شنیده میشود یا در این فضای مجازی خوانده میشود و یا در شبکه های تلویزیونی دیده میشود. این نقص که تصویر درستی از ایران، در ذهن ایرانیان خارج از کشور (آنها که سالهاست وطن خود را ترک کردهاند یا وادار به ترک آن شدهاند) وجود ندارد، در ابتدا بهخود ما (مایی که در ایران زندگی میکنیم و یا کسانی که در همین چند سال اخیر از کشور خارج شده اند) باز میگردد. بدین نحو که یا ما ساکتایم و یا همه چیز را از دیدگاه و سلیقهی شخصی خویش بازتاب میدهیم. عامل دوم، اصرار خود این دوستان بر همان برداشتهای شخصی خودشان از ایران است. نمیشود برای وطنی که سالها از آن دور بودهایم، آرزوها داشت (که این بیشک حق هر ایرانی در هر جای دنیاست)، ولی کوچکترین تلاش واقعبینانه و کارشناسانهای برای شناخت جامعهی امروز ایران نکرد. دوستان عزیز! اینجاست که من میگویم این تلاشهای گرانقدر برای رسیدن به آرزوهای بهحقتان (که چه بسا آرزوهای ما نیز باشد و هست)، برای من شهروند ساکن ایران گران تمام شده است و میشود (نمیگویم تنها تلاشهای من، مثبت و اثربخش است).
از این بگذریم و به بحث تحریم و انتخابات برسیم. هرچند واکنشهای برخی از این دوستان در نوشتههای امروز و در برخی پیامگیرها حکایت از این دارد که این دوستان در باز کردن چشم خود به حقایق دچار عنادورزی با خویشتن (آگاهانه یا غیرآگاهانه) هستند؛ اما دوستان عزیز! آنچه ما در پیاش بودیم، حاصل نشد. نگاه کنیم:
کل آرای ماخوذه را منهای آرای سفید، آرای باطله، آرای آقای معین و حتی آقای مهرعلیزاده کنیم. برای رفع هر شک و شبههای یک میلیون رای دیگر هم، از حاصل کم کنیم. نتیجه را بر تعداد کل رایدهنگان مجاز تقسیم کنیم. اگر حاصل کمتر از عدد نیم شد، من تمامی حرفهای این بخش نوشتهام را، پس میگیرم.
هیچ قدمی رو به جلویی نتیجه نمیدهد، مگر آنکه ما آنرا با نقد خود از قدمهای پیشینمان شروع کنیم.
3- و اما امروز (فردای انتخابات):
این انتخابات گذشت و سرانجام یکی از آن سه تن بر صندلی ریاستجمهوری تکیه خواهد زد. ولی من راه فردا را دیگر از مسیری که دیروز طی کردم، نمیبینم. دیگران خود در انتخاب راه مختارند، ولی من اجازهی نقد خود را که دارم؟
حرف من در اینجا ادامهی دوستیهاست و امیدوارم پس از چند روز که فریادهایمان بر سر یکدیگر خالی کردیم، خود را آمادهی یک دورهی جدید و البته سختتر کنیم.
پ. ن: این نوشته شبیه بیانیه به خود گرفت؛ ولی هر آنچه نوشتم تنها حرفهای دل خود، بیش نبود.
روی صحبت من با آن دسته از دوستانیست که تنها عامل شکست امروز را تبلیغات دوستان تحریمی میبینند. بهراستی تحریمیها عامل اصلی شکست دکتر معین در انتخابات بودند؟ به گمان شما، این طرز تفکر دیجیتالی اندیشیدن نیست؟ آیا ما آمار دقیقی از ضریب نفوذ ماهواره و اینترنت در شهرهای کوچک و روستاهای کشور در دست داریم؟ آرای نقاطی که کمترین دسترسی را به این وسایل ارتباط جمعی دارند، همگی به معین بود؟ من در این بخش وجدان خود بچههای مشارکت را فرا میخوانم. همانها که در شام آخر تبلیغات، در میدانهای شهر با مردم رودررو صحبت کردند. دوستان عزیز، چند نفر در آن جمع گفتند که رای نمیدهند، چون فلانی در ماهواره و اینترنت گفته است رای ندهید؟ آنچه من بیشتر در آن شب شنیدم، همه دلسردی بود: از سرنوشت قانون مطبوعات، از سرنوشت رسیدگی به آسیبدیدگان پروندهی کوی دانشگاه، از توقیف فلهای مطبوعات، از سرنوشت پروندهی مرگ زهرا کاظمی، از نحوهی واکنش خاتمی در برگزاری انتخابات مجلس هفتم و البته شکوه از اوضاع اقتصادی. من منکر تغییرات مثبت پدید آمده در این هشت سال نیستم. در این هشت سال من چند تئاتر خوب دیدم، کتابهای خوب بسیاری چاپ شد، امروز من میتوانم در فضای آزادتری حرف بزنم، امروز من میدانم که چند اسکلهی غیر مجاز در کشور وجود دارد، چه کسانی و با چه استفاده از چه رانتهایی در پیشرفت اقتصادی کشور سنگاندازی میکنند و... آری من در این هشت سال آگاهتر شدهام، چرا که فضای شفافتری در کشور نسبت به پیش حاکم است. اما:
الف- اینکه تمامی این پیشرفتهای هر چند اندک را به پاس وجود خاتمی در کشور بدانیم، سر خویش را در برف فرو کردن است. نقش خود ما به عنوان نسل جوان جامعه کجاست؟ همین وجود ما – نسل جوان - در کشور (و نه حتی پویایی و تحرک نسبیمان در این چند سال اخیر) اقتدارگرایان را به عقب نشینی وادار میکرد و خاتمی خود زاده و سوار این موج بود و در نهایت هم جا ماند. از نقش شرایط بینالمللی نیز نباید غافل ماند.
ب- این که تمامی این ناهمواریها و ناملایمات هشت سال گذشته را به گردن خاتمی بیاندازیم، بی انصافیست. اما او رییس جمهور کشور بود. مسئولیت را او برعهده داشت. او بود که دو بار سوگند یاد کرد. به جد معتقدم، اگر خاتمی تنها در یک مورد از آن موارد ذکر شده، عملکردی قاطع از خود نشان میداد؛ آن قشر که دیروز به پای صندقهای رای نیامدند، باور میکردند که رییس جمهور در کشور دارای نقشی هرچند اندک است و آن قشر هم که آمدند و رای خود را به ادامهی اصلاحات ندادند، از خیر وعدههای رنگارنگ برطرف شدن تنگناهای اقتصادی میگذشتند و دوم خرداد دیگری رقم میخورد.
نه! دوستان معینی من، تمامی عوامل شکست را در تبلیغات هواداران تحریم نبینیم.
2- دوستان تحریمی من (که خود نیز جز آنها بودم):
دیروز برای چندمین بار ثابت شد که پیچیدگیهای ساختاری جامعهی ایرانی بسیار فراتر از آنیست در رادیوها شنیده میشود یا در این فضای مجازی خوانده میشود و یا در شبکه های تلویزیونی دیده میشود. این نقص که تصویر درستی از ایران، در ذهن ایرانیان خارج از کشور (آنها که سالهاست وطن خود را ترک کردهاند یا وادار به ترک آن شدهاند) وجود ندارد، در ابتدا بهخود ما (مایی که در ایران زندگی میکنیم و یا کسانی که در همین چند سال اخیر از کشور خارج شده اند) باز میگردد. بدین نحو که یا ما ساکتایم و یا همه چیز را از دیدگاه و سلیقهی شخصی خویش بازتاب میدهیم. عامل دوم، اصرار خود این دوستان بر همان برداشتهای شخصی خودشان از ایران است. نمیشود برای وطنی که سالها از آن دور بودهایم، آرزوها داشت (که این بیشک حق هر ایرانی در هر جای دنیاست)، ولی کوچکترین تلاش واقعبینانه و کارشناسانهای برای شناخت جامعهی امروز ایران نکرد. دوستان عزیز! اینجاست که من میگویم این تلاشهای گرانقدر برای رسیدن به آرزوهای بهحقتان (که چه بسا آرزوهای ما نیز باشد و هست)، برای من شهروند ساکن ایران گران تمام شده است و میشود (نمیگویم تنها تلاشهای من، مثبت و اثربخش است).
از این بگذریم و به بحث تحریم و انتخابات برسیم. هرچند واکنشهای برخی از این دوستان در نوشتههای امروز و در برخی پیامگیرها حکایت از این دارد که این دوستان در باز کردن چشم خود به حقایق دچار عنادورزی با خویشتن (آگاهانه یا غیرآگاهانه) هستند؛ اما دوستان عزیز! آنچه ما در پیاش بودیم، حاصل نشد. نگاه کنیم:
کل آرای ماخوذه را منهای آرای سفید، آرای باطله، آرای آقای معین و حتی آقای مهرعلیزاده کنیم. برای رفع هر شک و شبههای یک میلیون رای دیگر هم، از حاصل کم کنیم. نتیجه را بر تعداد کل رایدهنگان مجاز تقسیم کنیم. اگر حاصل کمتر از عدد نیم شد، من تمامی حرفهای این بخش نوشتهام را، پس میگیرم.
هیچ قدمی رو به جلویی نتیجه نمیدهد، مگر آنکه ما آنرا با نقد خود از قدمهای پیشینمان شروع کنیم.
3- و اما امروز (فردای انتخابات):
این انتخابات گذشت و سرانجام یکی از آن سه تن بر صندلی ریاستجمهوری تکیه خواهد زد. ولی من راه فردا را دیگر از مسیری که دیروز طی کردم، نمیبینم. دیگران خود در انتخاب راه مختارند، ولی من اجازهی نقد خود را که دارم؟
حرف من در اینجا ادامهی دوستیهاست و امیدوارم پس از چند روز که فریادهایمان بر سر یکدیگر خالی کردیم، خود را آمادهی یک دورهی جدید و البته سختتر کنیم.
پ. ن: این نوشته شبیه بیانیه به خود گرفت؛ ولی هر آنچه نوشتم تنها حرفهای دل خود، بیش نبود.