1- روزگار چه به سر آدمی و وبلاگش نمیآورد!؟ به این صفحه نگاه کنید: یک پست آن بازمیگردد به سال 2005، دیگری به 2006 و این دو پست اخیرش هم 2007! خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند که نوشتهی بعدی به 2008 نکشد...
2- امروز که برای خرید بیرون رفته بودم، محلهی شاهرضا به طور کامل کساد بود. در طول هفته هم تا آنجا که من در مسیر رفت و آمدم میدیدم، بازار بیشتر در دست دستفروشها بود تا مغازهدارها؛ و آنچه برای من به طور کامل مشهود بود ،پایین بودن قدرت خرید مردم بود. از سوی دیگر جایی خواندم (شاید در همشهری) که سفرهای خارجی در نوروز امسال، افزایشی صددرصدی داشته است! این میتواند نشانگر افزایش فاصله بین طبقات کمدرآمد جامعه و قشر مرفه باشد؛ و در پی آن به طور قطع افزایش فواصل انسانی در جامعهی ما...
3- با دوستی در مورد این اسکناسهای پنجاه هزار ریالی جدید و نشان انرژی هستهای روی آن و همچنین جملهای از پیامبر اسلام که پشت آن نوشته شده است (دانش اگر در ثریا هم باشد، مردانی از سرزمین پارس بر آن دست خواهند یافت) گپ میزدم، که این عزیز حکایتی آورد که حیفم آمد آن را اینجا ننویسم:
روزی خانمی معتقد به حجاب، بدون روسرى مشغول جارو کردن حیاط خانه بود که در همین موقع زنگ در حیاط به صدا درآمد.
زن نگاهى انداخت و دید مرد غریبهایست. پیراهناش را بالا کشید و گذاشت روى سرش که حجاب داشته باشد و مرد غریبه موهایش را نبیند.
پسر تین خانم که روى ایوان خانه دراز کشیده بود، در این موقع به صدا در آمد که مامان ما از این طرف که همه چیز را دیدیم!
نفس چاپ این اسکناس با آن نشان هستهای و آن جملهی پیامبر در تضاد است! این اسکناس نشانگر پایین بودن ارزش پول در جامعهی ماست، نشانگر این است که ما دچار مشکلات حادی در بخش اقتصاد (همچون سایر عرصهها) هستیم و انرژی هستهای دستکم مشکل مردم ما نیست؛ نشانگر این است که مردمان اقتصادی حکومت سرزمین پارس بر دانشی که باید، دست نیافتهاند و ...
4- دو سال پیش در چنین روزی بود که اینجا به دنیا آمد، اما آن روزها روزگار دگری بود.
5- پیشاپیش نوروز مبارک!